یک سال گذشت بی انکه بدانم ...
به که می نویسم
و در پی چه هستم
امشبم را مست خواهم کرد
آنقدر...
که ساقی گوید
"یک جام دگر بگیر و من نتوانم"
خواهم گشت تا سپیده ی صبح
"مست و دیوانه..."
که بیابم خود را
بیابم نسیمی را
که بگیرم آغوش
که توانم بدهم جان...
من دگر هیچ نمی خواهم
یک سال گذشت بی انکه خود بدانم مشتاق کیستم...
ای صمیمی
ای دوست
کجایی تا ببینی من هنوز...
مست نکرده مستم
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: