-هر شب ما به رختخواب میرویم،‌ ما هیچ اطمینانی نداریم که فردا صبح زنده بر می خزیزیم، با این حال ساعت را برای فردا کوک می کنیم.
« اینیعنی اُمید»

ـ کودکی یکساله ای را تصور کنید، زمانی که شما او را به هوا پرتاب می کنید، او می خندد، چرا که او می داند که شما او را خواهید گرفت.
«اینیعنی اعتماد»

ـ روزی،‌ تمام روستایی ها تصمیم گرفتند، تا برای بارش باران دعا کنند، در روزی که برای دعا همگی دور هم جمع شدند،تنها یک پسر بچه با خودچتری داشت.
«این یعنی ایمان»

 
 آن‌ها را برایتان خواستارم ...

برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 16 تير 1392برچسب:, | 20:58 | نویسنده : ریحانه |

گیله مرد میگفت : قبل از تولد و برای بدنیا اومدن ؛ خودمون رو در دریایی از آب قرار میدیم

بعد از تولد و برای زندگی، در اقیانوسی از هوا

و با مردن ، در میان خروارها خاک ...

امیدوارم این چرخه رو با آتش تکمیل نکنیم.

خدایا پناه بر تو از این دنیای پر از هوا

خدایا در این سفر پر بلا ، آب و باد و خاک را تحمل کرده ام ؛ از آتش به تو پناه می برم .

خدایا من یک مسافرم ...

ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه و قنا عذاب النار

 


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 16 تير 1392برچسب:, | 20:56 | نویسنده : ریحانه |

 می خواستم تصویر با تو بودن را نقاشی کنم

دیدم فاصله بینمان در ورق جا نمی شود

کمی نزدیک تر بیا ، می خواهم با تو بودن را حس کنم . . .

هی فلانی می دانی ؟
می گویند رسم زندگی چنین است...
می آیند.... می مانند....
عادت می دهند.... ومی روند.
وتو در خود می مانی و تو تنها می مانی
راستی نگفتی رسم تونیز چنین است؟....
مثل همه فلانی ها....؟
یاد قلبت باشد؛
یک نفر هست که این جا
بین آدم هایی، که همه سرد و غریبند
با تو
تک و تنها، به تو می اندیشد
و کمی،
دلش از دوری تو دلگیر است....
(..')/
('..)
.\
/. = .\/.
_| |_
_| |_

 

 

 

آغوش تو گناه نیست.....

من در آغوش تو آرامش یافته ام و هیچ گناهی با آرامش مانوس نیست

من در آغوش تو امنیت را احساس کرده ام و در هیچ گناهی امنیت محسوس نیست

من در آغوش تو تمام زیبایی را لمس کرده ام و در هیچ گناهی زیبایی ملموس نیست

پس امانم بده که تا ابد در دل این زیبایی آرامش یابم.

 

                                                                                                   

 

                                                                       

 


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 16 تير 1392برچسب:, | 20:34 | نویسنده : ریحانه |

مـــذکر عزیــــز : " مـــــــــرد " بـــاش !


زمیــــن به مــــرد بودنـ ــــت نیــــاز داره !


مــــرد باش ؛ نـــه فقط با جســــمت !

 


مـــــرد بــــاش با نگــــاهت ، با احســــاست ، . . . !

 

 

مردونه حــــــرف بزن ، مـــــــــردونه بخنــــــد ، مردونه گریــــــه کن ،


مــــــردونه عشــــــق بورز ، مردونه ببــــــــخش ، . . . !


مرد بــــــاش و هیچ وقت نامـــــردی نکن ؛


مخصوصـــــا در حق کســـــی که باورت کــــــرده


و بهـــــت تکیـــــه کرده.....


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 3 تير 1392برچسب:, | 9:51 | نویسنده : ریحانه |

 

 

نمی دانم چرا رفتی؟؟؟

نمی دانم چرا !!!

شاید خطا کردم و تو…

بی آنکه فکرغربت چشمان من باشی

نمیدانم کجا؟!

تا کی؟!

برای چه؟!

ولی رفتی …

بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید

و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد

و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه برمی داشت ،

تمام بال هایش غرق در اندوه غربت شد

و بعد از رفتن تو آسمان چشم هایم خیس باران بود

و بعد از رفتن تو تمام هستی ام از دست خواهد رفت

و من بی تو هزاران بار در لحظه خواهم مرد

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 3 تير 1392برچسب:, | 9:44 | نویسنده : ریحانه |
.: Weblog Themes By BlackSkin :.